او رفته است

روز نوشت های یک نسل در حال سوختن

او رفته است

روز نوشت های یک نسل در حال سوختن

نمی دانم کجا و در کدام لحظه گمش کردم. برایم عزیز بود. اصلا همه چیز من بود و من گمش کردم. حالا ایستاده ام اینجا و دنبالش می گردم. خودم را گم کرده ام و این من قلابی مثل کفشی تنگ و نا مناسب با هر قدم بیشتر زخمی ام می کند.

بایگانی

گمشده

دوشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۶، ۰۵:۳۷ ب.ظ

      سال­های پیش در میان پیچ­ و ­خم­های زندگی احساس کردم یک چیزی گمشده است. چند سالی طول کشید تا بفهمم خودم را گم کرده ­ام و بعد برای مدت طولانی دنبال خودم گشتم. در میان آدم­ها، خاطرات، کلمات، عکس­ها و... اما من دیگر نبودم. حال بعد از مدت­ها جست­ و جوی بی فایده تلاش می­کنم تا منی دیگر بسازم. این بار قوی­تر، سالم­تر و کارآمدتر. فرایندی طولانی و طاقت فرسا در پیش رو دارم. انتخاب­های سخت و درد­های زیادی را باید تحمل کنم تا در پایان باز بتوانم احساس آرامش کنم. در این مسیر نیاز است همراهانی داشته باشم که من را بشناسند، بشنوند، بخوانند و راهنمایی کنند. به این دلیل بود که تصمیم گرفتم بعد از چندین سال باز بنویسم. وقتی افکار پراکنده مثل تودهای از کرم، در مغزم وول می­خورند و خودی ندارم تا آن­ها را شکل دهد و تکمیل کند نیاز دارم بنویسم. نیاز داردم تک به تک، این افکار را یک بار برای همیشه، دانه به دانه بیرون بکشم و شفاف سازی کنم. خوبها را نگه دارم و آشغال­ها را دور بریزم. امیدوارم در این مسیر همراهانی پیدا کنم و شاید افکار من دردی از کسی دوا کنند یا پاسخ سوال گم گشته ­ای باشند.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۱۱/۲۳
میم.دال

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی